خیلی چیزها در اطرافمان است ولی حواسمان به آنها نیست...
آزادی همراه فساد را نمیخواهیم
اگر کمی به اطراف خود نگاه اجمالی کنید، میبینید اشیاء اطرافتان، ساختههای اطرافتان، لغات اطرافتان و... اکثراً تعریفی دارند و از آنجایی که ذات انسان بینهایت طلب است، هر چیزی را که برای آن تعریفی نداشته باشد او را به غبار غفلت آغشته میکند و از بی نهایتیها باز میدارد.
قاشق، صندلی، میز، مادر، پدر، زیبایی، خانه، دیوار، حیات، زندگی و... همه و همه یک تعریف مشخصی دارند. دین هم که مقوله کم و ناچیزی نیست، پس مطمئناً تعریفی برای دین وجود دارد.
متفکران و اندیشمندان بسیاری برای پیدا کردن تعریفی درست از دین تلاش کردهاند، ولی چون اکثر اندیشمندان منشأ درستی از تعاریف را ندارند با مشکلات ابهام انگیزی و یا عدم جامعیتی و... مواجه میشوند. ولی جامعترین تعریف از دین را میتوان از درون مایه تعاریف مسلمانان کشف کرد.[1]
دین؛ مجموعهای از آموزههای اعتقادی، اخلاقی و عملی است که پیامبران از سوی خداوند جهت راهنمایی و هدایت بشر آوردهاند. اعتقاد و التزام به این آموزهها موجب کمال و سعادت انسان در این جهان و سرای پایدار آخرت است.[2]
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در زندگیمان چیزی به اسم دوران جوانی داریم که این جوانی خصوصیاتی دارد.
دوتا از این خصوصیات تنبلی و حوصله است. هر دو بستگی به اطرافیان و فضاسازیهای انجام شده دارد.
جوانی که در یک خانواده پرتلاش و خوشفکر یا جو جامعه در آن برهه زمانی پرتلاش و کوشا بوده و یا... به قطع یقین جوانی پرحوصله و به دور از تنبلی از آن زمان خارج میشود. برعکس هم که میشود جوانی در جایی بزرگ شده است که بیحوصلگی و تنبلی و تن پرور رایج میباشد، از آن دوره جوانی بی حوصله و تنبل خارج میشود.
حال وظیفه مسئولین در قبال همچنین خصوصیتی در جوانان چیست؟
آیا مسئولین میتوانند به راحتی فضا را طوری ترتیب دهند که جوان ما تنبل و بیحوصله بار بیاید یا نه؟
دشمن که در حال انجام کارهای خود در این زمینه هست!!! ولی افرادی خواسته یا ناخواسته در این حربه دشمن دو برابر دشمن کار می کنند و در آخر میآیند و ژست میگیرند و خود را جوانپرور و جوان دوست اعلام میکنند، درحالی که هیچ کاری جز کنسرتهای مختلف برقرار کردن، نمیکنند.
این ادامه تفکرات وحشتناک یک غربزده بیبصیرت است که در قبال انقلاب یک سیلی هم نخورده است.
حال یک نظری به عمق برگزاری کنسرتها بیاندازیم، میبینیم، برای سرگرم کردن جوانانی که از قبل آماده شده اند و حالا وقت انداختن آنان به داخل دیگ است، گذاشته می شود. ولی برای جوانانی که ساز مخالف آنان را میزنند را گرفته و به زندان میاندازند -اینها فکر کردند جوانانی که در مکان و فضای درستی ادب شده اند را به زندان بیاندازند آن هم قسمت ارازل و اوباش، به آچار دستی یا توده گوشتی که برای کار کردن فقط می شود از آنان استفاده کرد، تبدیل میشود؟ نه! کسی که ادب شده باشد بقیه را هم ادب میکند- اینها ادعای اگر در کربلا بودیم در لشگر امام حسینعلیه السلام میبودیم را ندارند، این در حالی است که افتخار به ادعا نیست.
اینان همه جا را کربلا و همه وقت را عاشورا میدانند و با طرز تفکر (اگر راه تزکیه را رها کنیم، حسین در میانه میدان دست و پا می زند و عبیدالله لنگ لنگان جواز قتل امام امت را از شریحها می گیرد) بزرگ شده اند.
این مسئولین عزیز و افرادی که داخل قلعه های خوکی زندگی می کنند، از یک طرف به دنبال متزلزل و سست کردن ریشههای جوانان شیعه که از باقی مانده گِل امامان به وجود آمدهاند -چه آگاهانه و چه ناآگاهانه- و از طرفی هم به دنبال در نطفه خفه کردن افراد ارزشی میباشند، باز هم چه آگاهانه و چه ناآگاهانه...
القصه که به قول آقای عارف: ملت ایران ملتی اصلاح طلب هستند. بنده خدا درست میگوید ولی یک چیزی را یادش رفته است که بگوید آن هم؛ ملت ایران خواستار اصلاح مسئولین است. نه چیز دیگری...
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستانی سوال میکنند،
انیمیشن، فیلم، موسیقی، ماهواره و... روی ما تاثیر نمیگذارد، ما چه کنیم؟
*در جواب باید به این دوستان عرض کرد:
آیا آب، غذا، مرغ، ماهی و... میخورید روی شما تاثیری نمیگذارد؟
*آیا به جملهی معروف (نماز بخوان تا
روحت سیر شود) فکر کردید؟
*مگر خداوند در قیامت اول از گوش سوال
و پرسش نمیکند؟ اصلا چرا بین این همه اعضا و جوارح خداوند گوش را انتخاب کرده
است؟ مگر دست و دل و قلب چه اشکالی دارند؟ مگر مسئولیت گوش بیشتر از قلب و چشم
است؟
^جواب این سوالات میتواند یک هدف را نشانه گرفته باشد...آن هم (هیچ چیز بی تاثیر نیست)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم انطقنی بالهدی و الهنمی التقوی
(بحر طویلی اینجانب ناشی نوشته است امیدوارم انتقاد های راهبردی به اینجانب وارد شود)
من و عشق و موی بَند و تار عَقد و دیوانگی بهر منو دنیای من. برفتم زدستی که ز آن تیر شدش غواص نجاتی، مرا در بحر درازی بِبُودم نجاتی یا الهی، ایها الساقی بده مُشتی به رِندی به ردانی که بدانم که من کِه کُه، کَُه کَه بشوم. زین بسی دارم امیدی به لطفت اباالفضل علمدار، اباالفضل علمدار. زیر علمت گویم حسینی گرچند بود نا نَبود دین و زمانه که زبند من و شانه بشود تار سیه روی و سپید موی و گل گلدسته داری به درباه منو تو که در این دین نبود حجب و حیایی. در روزی و ایامی مَلکی بود. ز مُلکی که بداشت و دین و در اما نداشت، بُودش اَمارت خانهی کج و ماوجی. امیری که زبهر هَرِ ایام بود زبر دست و مهارت ز بندش گَرَد آورد، بِبود. بپرسید روزی مَلک از امیر سالار و سپهدار غیور و پاک و پاکزاد: ای سالار امیرم ای غیور مَردَم تو را رازی و انبازی و پِندازی بگویم چه کنی با راز من؟ بگفتا: فاصل حد میان من و تو، او و شما، ما و آنها به کدامین کلمه است؟ همان لحظه امیر نه برداشت و نه ورداشت بگفتاش: ای مُلک برین زیر تو بین از بهر جفا هستی تو پسین، فرق میانانش بود یک کلمه، راز بود در سینه ام، گنج بود در خانه ام، نبود بهر هر آنجا که بگویی به تو راز و به این ماز و به آن آز که هر کَه بشود کوچک و هر کُه بشود کَه. مَلک ز تخت پودشاهی به پَرین جست و به دستش اشرفی خست و بر کف دست امیرش نَشست. بزد دست بَرِ شانه ی او و بگفتا مرحبا...
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
رحم که نباشد همین می شود، استخوان همدیگر را هم می لیسند...به بهانه ی من در آوردی، پول که کم می آورند(پول لازم می شوند)، از خودشان چیزی در می کنند و از دوستشان می ستانند...(زور هم که دارند«اما زوری بادی فقط»)...
عهدنامه ی رویتر در زمان قاجار در حال بسته شدن بود که (الحمدالله) روحانیون عالم به زمانه ی خود به پا خواستند و مردم دانا هم گول زیبایی قرارداد را نخوردند و با آگاهی به یاری عالمان مکتب تشیع خویش بلند شدند. (الحمدالله)
من نمی دانم اگر قرارداد رویتر بسته می شد چه می شد ولی الان یواش یواش دارم می فهمم که اگر بسته می شد چه ها می شد، نا سلامتی قرارداد رویتر الان به یک اسم دیگری بسته شده است.
الحمد الله عالمان بزرگواری که عالم به زمانه ی خویش بودند بلند شدند، ولی حیف اکثر مردم گول زیبایی (ای کاش زیبایی هم داشت) قرارداد را خوردند و رهبر عالمشان را تنها گذاشتند...
خدا به خیر بگذراند...
بدون تعارف(به کسی برنخورد)...