دنیای من گلستان است بعضی ها می خواهند آن را به آتش بکشند

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت» ثبت شده است

درد دل با آینه

 

دلم فقط مرتضی می خواهد...

 

دلم برای فتح خونت می رود، برای حلزون های خانه به دوشی که خانه هایشان را زیر آتش‌فشان بنا کرده اند و امروز به یمن این شهر پر بلا کتک از توسعه و مبانی تمدن غرب می خورند...

 

و تو چه زیبا روایت از فتح می کنی، همان آینه جادویی که در دستان تو مسخ مسخر روزگار شنی تانک بود و چه غریب است حزب اللهی

 

راستی رستاخیز جان کی می رسد تا آغازی باشد بر پایان فردای دیگر، همان فردایی که قرار است میخ های تابوت تمدن غرب را بکوبیم و در منطقه ذی طوی برای مهدی شمشیر اقتدار بر دست گیریم و فریاد انا فتحنا سر دهیم

 

همان حجتی که امروز بسیاری هستند که با شعارش دست از جان و نان مردم بر نمی دارند و شعرش را شعار کردند و حرفش را خوراک و چه زیباست ایستاده مردن برای تو ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهار مخفی

در این مملکت، پاسدار و بسیج همیشه مرغی هستند که در عروسی و عزا استفاده می شوند....

در این مملکت پاسدار و بسیجی همیشه مرغ عروسی و عزا هستند...


در امنیت می‌کوبندش که چرا هستی؟

در ناامنی گوشت جلو گلوله‌ش میکنند تا امنیت برگرده....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بهار مخفی